روشناروشنا، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 7 روز سن داره

دختر بی همتای من و بابایی

جشن دندونی یکتا دخترم

بالاخره روشنای زندگی ما صاحب دو مروارید زیبا شد و جالب اینکه هر دو مرواریدشو با فاصله ی یک هفته از هم درآورد و من و باباش هم تصمیم گرفتیم 1/1/94 یه جشن کوچیک خودمونی واسش بگیریم .اینم از عکسای جشن دندونی روشنا اینم از بابا جون روشنا .مامانی چرا گریه میکنی عقققققشممم؟؟ ...
8 فروردين 1394

مدل لباس دختر بچه سری 1

من گاهی اوقات خیاطی میکنم البته الان دیگه فقط واسه روشنا خیاطی میکنم یه مدتی خیلی دنبال مدل لباس دخترانه میگشتم که خودتون بهتر میدونید تو سایت های ایرانی مدل ها زیاد جالب نیستن من این مدل هارو از سایتای خارجی گرفتم امیدوارم خوشتون بیاد و واسه کوچولوهاتون درست کنید.   ...
21 اسفند 1393

مروارید یکم

دختر نازم بالاخره  19 اسفند 1393 اولین دندونشو در آورد و مامان باباشو خوشحال کرد و البته خیال خیلی ها رو هم راحت کرد خیال کسانیو میگم که انگار از من مادر واسه بچم نگران تر بودن!! که چرا روشنای ما دیر دندون درآورده!! هر کاری کردم روشنا نگذاشت ازش عکس بگیرم   ...
21 اسفند 1393

صفر تا هشت

روشنای زندگیم ۷ ماه و ۲۱ روز از اومدنت گذشته و من بابت داشتن تو خدارو هر روز شکر می کنم عزیزترینم این روز ها داری خیلی سریع رشد میکنی و من به تماشات نشستم لثه ات چند روزیه متورم شده و معلوم نیست کی مروارید های قشنگت نمایان بشه  چهار دست و پا می تونی راه بری ولی نه به طور کامل خیلی تلاش می کنی تو میتونیییییی دخترم   آب دهنشو نگااااااااااا مامان فدات بشه چقدر مظلوم کنار تختت خوابت برده ...
22 بهمن 1393

شروع تازه

امروز بعد از مدت ها تونستم یه سر به وبلاگ بزنم .همیشه فکر می کردم مادرایی که از بچه داری غر میزنن خیلی ناشکرن ولی الان که خودم بچه دار شدم فهمیدم که نه واقعا بچه داری وقت میبره و باید کلی صبر و حوصله داشته باشی. من همه ی این سختیهارو به جون خریدم تا تو فرشته ی کوچیکو داشته باشم تا با لبخندت تمام سختی ها و خستگی ها از یادم بره الان که دارم اینارو مینویسم یاد خنده های خوشگلت افتادم الهی مامان فدات بشه نفسممممممممم
13 آذر 1393

معاینه لگن

چند روز پیش معاینه لگن شدم واقعا دردناک بود واسه چند لحظه نفسم بند اومد خانم دکتر که حال منو دید ازم پرسید دردت اومد منم گفتم آره خیلی درد داشت با این حرفم دکتر جونم شروع به خندیدن کرد و گفت پس دختر خوب چطور میخوای طبیعی زایمان کنی؟ منم تو دلم گفتم من غلط بکنم همچین کاری بکنم خلاصه لگن من هیچ مشکلی نداشت و بیچاره شدم و هیچ دلیلی واسه فرار از طبیعی پیدا نکردم  البته اگه قطعا بخوام سزارین بشم همه بیمارستان های خصوصی این کارو انجام می دن حالا ببینم چی پیش میاد... بعد از برگشتن از مطب خانم دکتر با آقای شوهری رفتیم که ظاهرا آخرین سونوگرافی این ماهو هم انجام بدیم  که نوبت نداشتو و واسه فرداش نوبت گرفتیم. فردای اون روز سونو هم به خوبی انج...
21 خرداد 1393

انتظار

این روز های آخرو دارم بی قراری میکنم بی قراری واسه اومدن تو. دختر نازم نمیدونی منو بابایی چقدر دوست داریم هر وقت تکون می خوری یا سکسکه میکنی بابایی میاد تورو بوس میکنه. راستی اسمتو انتخاب کردیم بابا که مصممه میگه فقط این اسم ولی من مثل همیشه مرددم مامانی تو به من کاری نداشته باش آخه مامان همیشه تو انتخاب کردنش مردده منم سپردم به بابایی ایشالله نامدار بشی گلم و از اسمت خوشت بیاد. امروز 37 هفته رو تمام کردی و وارد هفته سی و هشتم شدی خیلی دوست دارم این روزا مثل برق و باد بگذره و بغلت کنم اصلا میخوام بدونم اون کوچولویی که تو دلم وول میخوره چه شکلیه؟؟واییییییی جگر مامان مگه میشه تو بد باشی تو عسل منی عشققققمممممممممم.عصر ساعت 5 نوبت دکتر دارم میخ...
17 خرداد 1393

نام دخترم را چه بگذارم؟؟

  نام دخترم را چه بگذارم؟ دختری دارم  نازک دل و لطیف مانند گل آری گل..نامش میتواند از گلها باشد خوشبو مثل یاس ویاسمن ظریف مثل بنفشه زیبا مثل نسترن صبور مثل شقایق کدامین اینها دختر من خواهد بود؟ نام دخترم را چه بگذارم؟ دختری دارم آرام و باشکوه مثل پرنده آری پرنده میتواند رها بال بگشای مانند پرندگان آزاد مثل رها رها مثل پرستو بی پروا مثل چکاوک کدامین اینها دختر من خواهد بود؟ ...
10 خرداد 1393