روشناروشنا، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 29 روز سن داره

دختر بی همتای من و بابایی

انتظار

این روز های آخرو دارم بی قراری میکنم بی قراری واسه اومدن تو. دختر نازم نمیدونی منو بابایی چقدر دوست داریم هر وقت تکون می خوری یا سکسکه میکنی بابایی میاد تورو بوس میکنه. راستی اسمتو انتخاب کردیم بابا که مصممه میگه فقط این اسم ولی من مثل همیشه مرددم مامانی تو به من کاری نداشته باش آخه مامان همیشه تو انتخاب کردنش مردده منم سپردم به بابایی ایشالله نامدار بشی گلم و از اسمت خوشت بیاد. امروز 37 هفته رو تمام کردی و وارد هفته سی و هشتم شدی خیلی دوست دارم این روزا مثل برق و باد بگذره و بغلت کنم اصلا میخوام بدونم اون کوچولویی که تو دلم وول میخوره چه شکلیه؟؟واییییییی جگر مامان مگه میشه تو بد باشی تو عسل منی عشققققمممممممممم.عصر ساعت 5 نوبت دکتر دارم میخ...
17 خرداد 1393

نام دخترم را چه بگذارم؟؟

  نام دخترم را چه بگذارم؟ دختری دارم  نازک دل و لطیف مانند گل آری گل..نامش میتواند از گلها باشد خوشبو مثل یاس ویاسمن ظریف مثل بنفشه زیبا مثل نسترن صبور مثل شقایق کدامین اینها دختر من خواهد بود؟ نام دخترم را چه بگذارم؟ دختری دارم آرام و باشکوه مثل پرنده آری پرنده میتواند رها بال بگشای مانند پرندگان آزاد مثل رها رها مثل پرستو بی پروا مثل چکاوک کدامین اینها دختر من خواهد بود؟ ...
10 خرداد 1393

یه روز پر از استرس

سلام عزیزم مامانی از دیروز تا حالا استرس داره آخه فردا مصاحبه داره واسه تو هم کلی نگران شده نکنه تو هم از ناراحتی مامان ناراحت بشی. کوچولوی قشنگم تو اصلا خودتو اذیت نکنی ها عصری با هم دیگه میریم ایلام از دکتر احمدی نوبت سونوگرافی آنومالی دارم  الان دیگه 20 هفتت تموم شده و وارد 21 شدی من تو رو بعد از یه ماه میبینم خیلی هیجان دارم ایشالله که سالم و سلامت باشی و زود زود من تورو ببینم خیلی دوست دارم بدونم چه شکلی هستی آخ که خیلی منتظرتم . فردا هم مامان گزینش داره و بعد اون کلی با بابایی میریم میگردیم و خوشی می کنیم واسه مامانت دعا کن تا سربلند از اتاق مصاحبه بیرون بیام . ...
27 ارديبهشت 1393

اتاق نی نی

عزیزترینم منتظرم هر چه زودتر این مدت هم بگذره و بیای بغلم تا از خودت بگم . دست بابا درد نکنه تخت و کمد واست سفارش داد و هر چی هم لازم بوده واست خریده دیگه همه چی انتظار توی وروجکو میکشه مامان و بابا خیلی دوست دارن   اینم از نمای کلی اتاق     ...
22 ارديبهشت 1393

سونوی 8 ماهگی

سلام دختر نازم دیروز با هم رفتیم سونو آقاهه گفت دخترت 2027 گرم شده و من خوشحال شدم که تا موقع زایمان کمتر از 3 کیلو نیستی مامانی بیشتر بخور تا تپلی بشی بابایی عاشق بچه های تپل مپله هااااااااا راستی همه چیزتم خوب بود سالم سالمی راستی مامان 33 هفته تمام بودی که سونو دادیم
21 ارديبهشت 1393

زایمان طبیعی

امروز تصمیم جدیدی گرفتم عزممو جزم کردم تا بتونم طبیعی زایمان کنم تازگی ها شنیدم بیمارستان شهرمون زایمان بدون درد راه اندازی کرده منم خیلی مشتاق شدم که این کارو امتحان کنم که هم واسه سلامت دخترم و هم سلامت خودم خیلی مفیده منتها باید اطلاعاتمو در این زمینه بیشتر کنم میخوام امروز سری به بیمارستان بزنم که ببینم اصل قضیه چی هست آیا واقعا زایمان بدون درد است یا نه؟     دوباره یه تصمیم دیگه گرفتم دوستم بهم زنگ زد و کلی منو از زایمان طبیعی ترسوند آخه خودش ماما ست میگفت عوارضش بیشتر از سزارینه به خدا من موندم چکار کنم شوهرم میگه سز شو و خلاصصص
21 ارديبهشت 1393

خاطرات یک جنین ....

خاطرات یک جنین .... تا چند وقت پیش نبودم اما حالا زندگی مشترکم را شروع کردم و فعلا برای مسکن، رحم را برای چند ماه اجاره کردم........البته به محض تمام شدن مهلت صاحب خانه مرا بیرون می اندازد و تمام وسایلم را هم می گذارد توی کوچه! اظهار وجود: هنوز کسی از وجودم خبر ندارد .البته وجود که چه عرض کنم .هرچند ساعت یکبار تا می خواهم سلول هایم را بشمرم همه از وسط تقسیم می شوند و حساب و کتابم به هم می ریزد. زندان : گاهی وقت ها فکر میکنم مگه چه کار بدی کردم که مرا به تحمل یک حبس 9 ماهه در انفرادی محکوم کرده اند ؟؟؟؟!!!!!!!!! فرق اینجا با آنجا : داشتم با خودم فکر می کردم اگه قراربود ما جنین ها به جای رحم مادر در جایی از بدن پدرها زندگی می کردیم...
19 فروردين 1393